زمان جاری : یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 - 4:24 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم


سلام مهمان گرامي؛
مهمان گرامي، براي مشاهده تالار با امکانات کامل ميبايست از طريق ايــن ليـــنک ثبت نام کنيد


آیا میدانید؟ ایا میدانید :





به انجمن خوش امدید
modirsait آفلاین


boy-lez-sex-play boy

ارسال‌ها : 18
عضویت: 31 /6 /1392
محل زندگی: قم
سن: 18
تشکر شده : 1

پاسخ : 4 RE پیش فرض پایان داستان شنگول و منگول در سال 2012
یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود غیر از خدا هیشکی نبود

توی یه آپارتمان توی یه شهر شلوغ یه خانم بزی زندگی می کرد با سه
تا بره ی خوشگلو شیطون؛

شنگول و منگول و حبه ی انگور.

اون دور و ورا تو یه کوچه ی باریک و قدیمی و تو یه خونه ی درب و داغون
و ترسناک "آقا گرگه" قصه ی ما زندگی میکرد سالهای سال بود که
واسه خوردن یه بره ی سوخاری شده که با روغن کرمونشاهی سرخ
شده باشه دلش لک زده بود؛از آخرین باری که تونسته بود گله ی
گوسفندای چوپان دروغگو رو بدره و یه دلی از عزا دربیاره سالها گذشته
بود؛هرچند وقت یه بار آقا گرگه میرفت در آپارتمان شنگول و منگول و
حبه انگور اما هربار که تو آیفون تصویری چهره ی زشتشو میدیدن
شنگول و منگول چهار تا فحش آب دار بارش میکردن و آقا گرگه دست از
دم درازتر برمیگشت درست عین آقا گرگه تو کارتون میگ میگ که
همیشه بدشانس بود؛آقا گرگه بدجوری جای خالی روباه مکار رو حس
میکرد چون اگه اون بود حتما یه نقشه ی خوب واسش میکشید و اونو
به هدفش میرسوند؛اما روباه مکار زیاد در دسترس نبود و زود به زود هی
خطشو عوض میکرد و آخرین شماره ای که آقا گرگه ازش داشت مال
زمان جوونیای پینوکیو بود؛همون پینوکیویی که پدر ژپتو سالهاست ازش
یه قلیون خوشگلو خوش نقش ساخته بود.

امضای کاربر : بهترین رمان سرای ایرانی (سانی سلنا)
یکشنبه 31 شهریور 1392 - 16:07
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
پرش به انجمن :

به انجمن خوش امدید

تماس با ما | داستان ضایع شدن یک مرد... - پاسخ 4 | بازگشت به بالا | پیوند سایتی RSS